کد مطلب:53206 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:180

حسادت و بی تحملی زنان











دو نفر با هم دوست بودند، كه یكی از آن دو هنگام وفاتش به دیگری گفت: من از دنیا می روم ولی دختر صغیری دارم كه فكرم را ناراحت ساخته است، او را به تو می سپارم كه خوب از وی مراقبت نموده، و تربیت نمایی.

دختر در خانه دوست پدرش بزرگ شد، و به جمال و زیبائی رسید... زن آن مرد از جمال و كمال دختر به وحشت افتاده، و لذا روزی كه شوهرش به مسافرت رفته بود، زنان همسایه ها را با خود هم آهنگ ساخت، و با انگشتش به كمك زنان همسایه، بكارت آن دختر بیچاره را كه در اختیار وی به امانت گذاشته بود، زایل كرد!! و چون شوهرش از سفر برگشت، با یك برنامه ریزی حساب شده دختر را به خلاف عفت متهم ساخته، و همان زنان را به عنوان شهود معرفی نمود!!

قضیه به خلیفه زمان عمر بن خطاب كشیده شد، و او از داوری عاجز مانده و از علی علیه السلام كمك خواست، حضرت علی علیه السلام نیز در مسند قضاوت نشسته، و از زن شاهد و بینه طلب كرد و زن نیز همان همسایه ها را به عنوان شاهد در تأیید اتهامش معرفی نمود.

علی علیه السلام در این هنگام شمشیرش را از نیام كشید و روبروی خود قرار داد، و سپس هر یك از زنان را جداگانه در اتاقی بازداشت نموده، و شروع به محاكمه فرموده، و ابتدا از زن همان مرد پرسید حقیقت را بگوید، ولی وی از سخنان اولش عدول نكرد!! و به بازداشتگاه بازگشت.

سپس شاهد اول را آوردند، حضرت فرمود:

مرا می شناسی؟ من علی بن ابی طالب هستم، و این شمشیر من است، زن آن مرد سخنانی را گفت و رفت... تو اگر راست نگویی با این شمشیر خونت را جاری می كنم!!

زن چون اوضاع را مساعد حال خود ندید، خطاب به عمر گفت: ای امیرالمؤمنین! به من امان می دهی؟

علی علیه السلام فرمود: حرفت را بزن و راست بگو.

زن گفت: واقعیت امر این است كه آن زن چون زیبایی و جمال دختر را دید، ترسید كه شوهرش سرانجام با وی ازدواج كند، و لذا به او شراب خورانید، و به كمك ما،با انگشتش بكارت او را زایل كرد.

علی علیه السلام فرمود: الله اكبر من بعد از دانیال نبی، اولین كسی هستم كه میان شهود فاصله انداخته و حقیقت را كشف كردم، آنگاه دستور داد: برای زن هشتاد تازیانه به عنوان حد قذف زدند، و برای آن جنایت نیز چهارصد درهم برای همگی آنان تعیین فرمودند و سپس دستور دادند مرد این زن را طلاق داده، و با آن دختر ازدواج نماید!

عمر گفت: یااباالحسن! جریان دانیال چیست؟

حضرت آن را مشروحا بیان داشت كه به اختصار از نظرتان می گذرد:

«دانیال» چون پدر و مادر خود را از دست داده بود، در آغوش پر مهر پیر زنی پناه گرفته بود، در زمان او پادشاهی بود كه دو نفر قاضی داشت و آن قاضی ها رفیقی داشتند كه خیلی امین و صالح بود، و آن مرد نیز زنی داشت بسیار با جمال و متدین...

روزی پادشاه خطاب به آن قاضی ها گفت: مردی درستكار و امین مورد نیاز است...آنان رفیق خود را معرفی كردند...مرد متدین هنگام مسافرت خطاب به قاضی ها گفت:در امور خانواده ام كوشا باشید! و بدین طریق گرگها را به خانه اش مسلط ساخت.

قاضی ها پس از مسافرت رفیقشان، برای كمك و سركشی به خانواده او بر در منزلش می آمدند... و از این راه عاشق زن او شده و او را به عمل خلاف دعوت كردند!!چون زن خواسته آنان را بر نیاورد، آنان به دروغ شهادت دادند كه فلان زن زنا كرده است. پادشاه چون به قاضی هایش اعتماد داشت، شهادت آنان را پذیرفته و شدیدا متأثر گشت، ولی سفارش نمود كه اجرای حد پس از سه روز انجام گیرد، و از طرف پادشاه اعلان شد كه برای سنگسار فلان زن عابده در محل معین پس از سه روز آماده گردند!!

پادشاه با وزیر در این باره مشورت می كرد، ولی چاره ای پیدا نشد!! سرانجام روز سوم وزیر بیرون رفته و دانیال را با بچه های دیگر مشاهده نموده كه به بازی مشغول بودند، و در آن بازی دانیال به سایر بچه ها می گفت: بیائید من بعنوان پادشاه باشم، و تو فلان زن عابده، و آن دو نفر قاضی شاهد باشند، سپس شمشیرش را كه از نی درست كرده بود، مقابلش گذاشت، و قاضی ها را از هم جدا كرد، و آنها را به محاكمه كشانید، و چون آن دو به یك صورت شهادت ندادند، حكم اعدام آن دو قاضی را صادر كرد...

وزیر با خوشحالی مراجعت نمود و جریان را به پادشاه رسانید، و پادشاه طبق همان برنامه قاضی ها را احضار نموده و به طور جداگانه از آنان سؤالاتی نمود مثلا:

زن با چه كسی زنا كرد؟ و چه وقت زنا كرد؟ در چه روزی؟ در چه ساعتی؟ و در چه مكانی؟!

چون حقیقت روشن گشت، و اختلاف شهادت، فساد درونی آنان را فاش نمود، پا شده به مردم اعلان كرد: ای مردم چون این دو قاضی باعث آبروریزی زن عابده شده، و به دروغ شهادت داده، و او را به زنا و عمل خلاف عفت متهم ساخته اند،برای تماشای اعدام آنان حاضر شوید، و سپس آن دو را اعدام كرد.[1] .

در اینجا به این احادیث و قضایای تاریخی بسنده نموده، و از آوردن سایر احادیث و شواهد دیگر خودداری می نماییم و نتیجه می گیریم كه علی علیه السلام در دوران خانه نشینی اش پیوسته به داد خلفا رسیده و اشتباهات آنان را جبران می كرد، و از حقوق مردم و ستمدیدگان دفاع می فرمود...

و از این قضیه و حدیث حضرت امام صادق علیه السلام نیز نتیجه گرفته و به مسئولین قضایی هشدار می گردد كه از اعتماد صد در صد به مسئولین و دست اندكاران و قضات خویش اجتناب نموده، و بدانند كه آنان مصون از خطا نبوده،و در مواردی ممكن است گرفتار هواهای خود گردیده و با آبروی مردم بازی كنند.[2] .









    1. فروع كافی ج7 ص425 ح 9 وسائل الشیعه ج18 ص203 ح1 بدون شرح قضیه دانیال.
    2. آفتاب ولایت، ص326-324.